English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6397 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
he pays his own money U نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
be your own worst enemy <idiom> U از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
herself U خودش
himself U خودش
itself U خودش
in his own name U به اسم خودش
in his own name U بخاطر خودش
in his own hand writing U بخط خودش
in his own similitude U بصورت خودش
in his own similitude U مانند خودش
herself U خود ان زن خودش را
number one <idiom> U برای دل خودش
it tells its own tale U از خودش پیداست
to his own profit U بفایده خودش
on/upon one's head <idiom> U برای خودش
vicarious saccifice U خودش به جای دیگران
It is her all right. U خود خودش است
Hear it in his own words. U از زبان خودش بشنوید
he pays his own money U پولش را خودش میدهد
his hat cover his fanily U خودش است و کلاهش
She pressed the child to her side. U بچه را به خودش چسباند
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . U خودش را گه کرده است
his own car [car of his own] U خودروی خودش [مرد]
He shot himself. U او به خودش شلیک کرد.
There he is in the flesh. there he is as large as life. U خودش حی وحاضر است
He is behind it . He is at the bottom of it. U زیر سر خودش است
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all. U خودش را عقل کل می داند
He lowered himself in the esteem of his friends. U خودش را از چشم دوستانش انداخت
The letter is in his own handwriting . U نامه بخط خودش است
all his g.are swans U غازهای خودش همه غوهستند
It is a gain . U اینهم خودش غنیمت است
He fabcies himself as a writer (author). U به خیال خودش نویسنده است
It is the work of her enemies . U کار دست خودش داد
He fouled his reputation . U گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
She only thinks of her self . she is self – centered. U فقط بفکر خودش است
She looks after number one . she does herself well . نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
She is the center of attraction . U آن زن همه را بسوی خودش می کشد
She fabricates them. she makes them up . U اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
He was quite a fellow in his day. U زمانی برای خودش آدمی بود
autoinoculation U تلقیح کسی با مایه بدن خودش
it pulls its weight U نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
One must uphold ones dignity. U احترام هر کسی دست خودش است
She was reading the book to herself. U کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
He did away with himself . U کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
breezed U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
He forced his way thru the crowd . U بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
He is afraid of his own shadow. ازسایه خودش می ترسد . [خیلی ترسو است.]
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
He's back to his usual self. U او [مرد ] دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
primes U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
autogamous U مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
primed U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
prime U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
fricandeau U گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
breeze U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
He went underground to avoid arrest. U او [مرد] خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
breezes U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
breezing U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it. U بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it ! U شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> U به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
automatics U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
automatic U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
antigens U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigen U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> U یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
multiplication U عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
twicer U حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
I dare you to say it to his face. U خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
braking length U طول پارگی نخ [طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
to bring somebody into line U زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answered U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answering U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
privacy U حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
striking off the roll U اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. U کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
fractal <adv.> <noun> O شکل هندسی که در خودش تکرار میشود هر قدر که آنرا بزرگ کنید یک حالت دارد
self compiling compiler U کامپایلری که به زبان اصلی خودش نوشته شده و قابلیت کامپایل کردن خود را نیز دارد
powers U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powering U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powered U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
insitu U واقع در جای طبیعی خودش در جای خود
He has grown into a man . U برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
peripheral U که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
under lease U وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
She is the one who has done . It is her own doing U کار کار خودش است
externals U که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
external U که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
privacy U قانونی که کاربران غیر محغاز نمیتوانند درباره افراد خصوصی از پایگاه داده ها داده دریافت کنند یا هر شخص فقط میتواند اطلاعات مربوط به خودش را در پایگاه داده بداند
data link U تجهیزاتی که اجازه انتقال اطلاعات به صورت یک داده رامیدهد
floating point basic U نوعی زبان BASIC که اجازه استفاده از اعداد اعشاری رامیدهد
extensions U کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
extension U کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
theory of epigensis U فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
provided he goes at once U بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
howbeit U با اینکه
up to/till/until <idiom> U تا اینکه
save that U جز اینکه
in order that U تا اینکه
the fact that U اینکه
or U یا اینکه
in order to ... U تا [اینکه ]
unless U جز اینکه
in spite of the face that U اینکه
so as to U تا [اینکه ]
notwithstanding U باوجود اینکه
in order to ... U برای [اینکه]
so as to U برای [اینکه]
forasmuch as U نظر به اینکه
even though U ولو اینکه
ere U قبل از اینکه
instantly U به محض اینکه
whilst U ضمن اینکه
because U برای اینکه
wherein U دراثنای اینکه
as if U مثل اینکه
as soon as U بمحض اینکه
as though U مثل اینکه
as thought U مثل اینکه
insomuch U نظر به اینکه
hent U ربودن تا اینکه
the reason why U دلیل اینکه
the reason why U علت اینکه
to sum up U خلاصه اینکه
to the end that U برای اینکه
to the end that U تا اینکه بقصداینکه
whenas U بعلت اینکه
instead U بجای اینکه
in view of <idiom> U به خاطر اینکه
Despite the fact that… U با وجود اینکه
that's that U اینکه از این
in order that U برای اینکه
in view of the fact that U نظر به اینکه
inorder to U برای اینکه
on the supposition that U بخیال اینکه
on the supposition that U بتصور اینکه
owing to the fact that U نظر به اینکه
owing to the fact that U به واسطه اینکه
pray consider my case U تمنی اینکه
save that U الا اینکه
so that U برای اینکه
In view of the fact that … whereas … U نظر به اینکه
than U تا اینکه بجز
for U برای اینکه
whereas U نظر به اینکه
providing U مشروط بر اینکه
in order that i may go U برای اینکه بروم
as respects ... U درباره ... [با توجه به اینکه... ]
inorder to U به خاطر اینکه برای
in one world U خلاصه اینکه مختصرا
in one word U خلاصه اینکه مختصرا
in a word U خلاصه اینکه مختصرا
i maintain U قائل هستم به اینکه ...
there is nothing for it but to U چارهای ندارد جز اینکه
what with <idiom> U برای اینکه ،درنتیجه
in order that he may go U برای اینکه برود
Not to mention the fact that … U حالا بگذریم از اینکه...
as regards U با توجه به اینکه اما
though U گرچه هرچند با اینکه
not to mention ... <idiom> U به اضافه اینکه ... است
as respects U با توجه به اینکه اما
not to say ... <idiom> U به اضافه اینکه ... است
instead of doing U بجای اینکه انجام بدهند
to be on the safe side U برای اینکه احتمال اشتباه
the instant i saw him U بمحض اینکه اورا دیدم
that is no new U اینکه خبر تازهای نبود
adside from U صرفنظر از اینکه گذشته از این
whereas U بادر نظر گرفتن اینکه
Supposing that is the case . U بفرض اینکه اینطور باشد
much as I'd like to <idiom> U با اینکه اینقدر دوست دارم
You are asking for it. You are sticking your neck out. U مثل اینکه تنت می خارد
in orders that it may beeasier U برای اینکه اسان تر شود
inadvisably U بدون اینکه صلاح باشد
instead of working U بجای اینکه او کار بکند
iimmediately he saw me U بمحض اینکه مرا دید
irrelevantly U بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point U بدون اینکه وابستگی داشته باشد
You seem to expect something for good measure ! U مثل اینکه حالاناز شست هم می خواهی !
Depending on how late we arrive ... U بستگی به اینکه ساعت چند ما می رسیم ...
incomparably U بدون اینکه نظر داشته باشد
euphonically U برای اینکه بگوش خوش ایندباشد
Unless the contray is proved . U مگر اینکه خلافش ثابت شود
combatable U قابل اینکه باان نبردیاضدیت کنند
benifit of elergy U امتیازروحانیون برای اینکه شرعامحاکمه شوند
it is not true that he is dead U اینکه میگویند مرده است حق ندارد
It seems I am not welcome (wanted) here. U مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
approving U تصور اینکه چیزی خوب است
authentication U اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
He is very primitive and uncuth . U مثل اینکه از پشت کوه آمده
approve U تصور اینکه چیزی خوب است
we eat that we may live U میخوریم برای اینکه زنده باشیم
approves U تصور اینکه چیزی خوب است
After his discharge from the army, he came to Tehran . پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
There is still time before I go. U هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
Recent search history Forum search
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
2purchase off the registry
2In order to be interesting you have to be mean
2In order to be interesting you have to be mean
1she loved to have the last word.
1you are in too much of a hurry.the young lady herself is fine.
1روحانی چندمین رئیس جمهور است
1Given that the admittance matrix will not be full, further savings in storage requirements can be made.
1however, since this matrix is also symmetrical across its leading diagonal, little more than 50 percent of it need be stored
1This is largely self-evident;
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com